....


✿◕ ‿ ◕✿ ستاره بچین ✿◕ ‿ ◕✿

خواسته هاتون رو از روی موضوعات مطالب انتخاب کنین. با تشکر مدیر

....

چه فرق می کند مهره ی سیاه باشم یا سفید چشمانت با اولین حرکت ماتم می کند.

 

 

تو می خندی و می روی...و من یاد درد خنده هایت....چه خنده دار درد می کشم

 

آموزگار نیستم...تا تو را بیاموزم چگونه دوست بداری....ماهیان به آموزنده ای نیازمند نخواهند شد تا بیاموزند چگونه شنا کنند...و گنجشکان به آموزنده ای نیازمند نخواهند شد

تا بیاموزند چگونه پرواز کنند....به تنهایی شنا و پرواز کن....که عشق را کتابی نیست.....و بزرگترین عاشقان تاریخ،خواندن نمی دانستند.

 

به مهتاب گفتم :ای مهتاب

سر راهت به کوی او

سلام من رسان و گوی

تو را من دوست می دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید

 

شاید آنروزی که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد . خبری از دل غمگین گل یاس نداشت.

باید این طور نوشت : هر گلی که باشی چه شقایق و چه یاس زندگی اجباری ست.

 

 

 

 

 

تاريخ سه شنبه 20 خرداد 1398برچسب:شطرنج زندگی , خنده های درد آور , آموزگار عشق , به مهتاب گفتم , زندگی اجباری ست , شقایق , سهراب,سـاعت 1:30 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
Design